جدول جو
جدول جو

معنی قوره تو - جستجوی لغت در جدول جو

قوره تو
(رَ جِ یَ)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی قصرشیرین. محصول آن غلات، دیم و صیفی کاری. شغل سکنۀ آن زراعت و گله داری است. این دهستان از 8 آبادی کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 950 تن و قرای مهم آن هدایت، شهسواری و برارعزیز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ بَ ؟)
ده از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار. دارای 390 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
رود قره سو، یا زرینه رود. از الوند سرچشمه میگیرد. کوه الوندمرکب از توده هایی است که بین آنها دره هائی واقع شده و در هر یک چشمه های فراوان دیده میشود. تمام این جویبارها در جلگه به هم ملحق و آبهای شمالی به هم متصل شده تشکیل زرینه رود یا قره سو را میدهند. سد مشهور ساوه که اکنون خراب است بر روی قره سو بوده است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 380، 387، 394، 397). رود قره سو یازرینه رود در شمال قم از مغرب به مشرق جاری است و رود اناریار که از خوانسار سرچشمه میگیرد و از جنوب به شمال جاری است از شهر قم گذشته به آن ملحق میشود و شعب دیگر نیز از کوههای خلجستان بدان متصل میگردد
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان بهمئی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 30هزارگزی جنوب باختری صیدان مرکز دهستان، با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است ساکنین آن از طایفۀ بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام رودی است که آبهای جبال آقداغ بزرگ و کوچک داخل آن میشود و به تنک حمام میرسد و از آنجا بسمت شمال در امتداد قلل کوه آهنگران (آسنگران) بفاصله یک فرسنگ و نیم در امتداد آن کوه سیر میکند تا به کوه بزنیان میرسد و از آن گذشته داخل رود شیروان میشود، (جغرافیای غرب ایران ص 135)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قره سو
تصویر قره سو
ترکی سیاه رود سیاه آب سیا هاب
فرهنگ لغت هوشیار
مقدار جویی که برای خوراک اسبان کنار گذاشته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
آب غوره
فرهنگ گویش مازندرانی
آب گندواش که جهت رفع درد گوش و شکم درد به بچه خورانند
فرهنگ گویش مازندرانی
قهر و غضب، ابزار ناراحتی –خشم
فرهنگ گویش مازندرانی